فیلم نامه کوتاه ( نیایش ) ......

داخلی - راهرو - بیمارستان ...  زن جوانی در حالی که قرآن در دست دارد ؛ پشت درب اتاق انتظار سونوگرافی بیمارستان منتظر است تا شماره او خوانده شود / زن جوان قرآن کوچک را بازو برگه ی را لای قرآن هست باز میکند تصویری روی نوشته برگه دوم میشود .. روی برگه با خط سبز نوشته شده است " نیایش " اشک در چشمان زن جوان حدقه میزند ، زن آرام بدون اینکه کسی متوجه شود با لبه روسری خود اشک های را پاک میکند / ... صدای رعد و برق بلندی از بیرون شنیده میشود پشت سر آن صدای نم نم باران به گوش میرسد ؛ در این هنگام دخترکی دوان دوان از ته سالن بیمارستان به طرف درب ورودی سالن میدود و بدنبال آن مادر دخترک از جلو زن رد میشودند / ... خارجی - روز - ورودی سالن بیمارستان - تصویر دخترک در حالی که در زیر نم نم باران ایستاده و با هر صدای رعد و برق فیگور جدیدی میگرد ... مادر از پشت سر دخترک به بیرون می آید ، 

مادر ؛ ( نفس زنان ) . نیایش !؛ مامان خیس شدی نیگاهکن لباساتو ؛ ( چتر بچگانه ای که در دست دارد را بالای سر دختر باز میکند ) بیا بریم مامان سرما میخوری هان ! ..... میخواهد دست دختر را بگیرد او پس میزند ؛ 

مادر : مگه نمیخواستی داداشی رو بیبنی ؟!   ( دخترک با سر تایید میکند ) 

مادر : خب ؛ دختر گلم الن نوبتمونه ؛ دیر میشه ها ؛ بیا بریم مامان ؛ ( دختر راضی میشود و هر دو از در ورودی داخل میشوند ) ........ داخلی - راه  روی بیمارستان - مادر در حال جمع کردن چتر دخترک ؛ 

مادر : دیگه بیرون نری خب ؟ ( دختر با سر تایید میکند ) سر دختر را میبوسد مادر : آفرین دختر گلم ؛ حالا برو اونجا کنار اون خانم بشین تا من برات آب برزیم بیارم . ( دختر بطرف صندلی که زن جوان نشسته است میرود و کنار زن جوان نشسته است میرود و کنار زن مینشیند ) ( زن جوان تا دخترک را میبیند سعی میکند با او صحبت می کند ) 

زن جوان : وای اللهی ؛ خوبی دختر گلم ؟

دختر : ( به علامت بله سرتکان میدهد ) ....

زن جوان : از بارون خیلی خوشت می اد ؟ 

دختر : ( دوباره تایید میکند ) ... 

زن جوان : چه چتر خوشگلی ؛ اسمت چیه خانم خوشگله ؟

دختر : ( دستش را باز میکند به سوی آسمان و بعد از چند ثانیه پایین می آورد ) ...... 

زن جوان : ( با تعجب او را نیگاه میکند و دوباره سوال مپیرسد ) .... نمیخوای اسمت رو به خاله بگی ؟! 

دختر : ( متوجه قرآن کوچک در دس تزن میشود و اشاره به قرآن میکند ) ...

رن جوان : ( با تعجب بیشتر ؛ و مصمم تر ) ... کو دهنتو باز کن ببینم اصلا زبون داری تو دهنت خوشگل خانوم ؟!!

دختر : ( تا دهانش را باز میکند . ... مادر دختر سر میرسد و متوجه موضوع میشود .. ) 

مادر دختر : اون نمیتونه حرف بزنه خانم !!!!!زن جوان : .... " ( جا میخورد . شوکه میشود . لحظه چشم در چشم دختر اور را نیگاه میکند ) ... ... 

صدا : شماره 104 به اتاق اول ؛ سونوگرافی ؛ 

مادر دختر : بیا دخترم این لیوان آب رو بگیر ، ببخشید خانم دارن شماون رو صدا میزنن .

زن جوان : بخدا منظوری نداشتم من اصلا ...

مادر دختر : ( حرف او را قطع میکند ) ..... میدونم خانم ؛ ببخشید ؛ بیا بریم نیایش ؛!!! ( مادر و دخترک در حال رفتن به اتاق سونوگرافی ) .....

زن جوان : نیایششش !!!! ( در حال رفتن دخترک او از جایش بلند میشود تا در اتاق سونوگرافی نیگاه میکند ) ...... در هنگام داخل شدن آنها روی صندلی انتظار ارام مینشیند و سرش را به دیوار تیکه میدهد ؛ ............ چیزی به یادش می آید قرآن را ورق میزند و دوباره برگه لای قرآن را نیگاه میکند تصویر نزدیک تر میشود ورودی برگه که نوشته شده است نیایش ذوم میشود .... و به یاد میاورد ............. 

صدای مرد : هر چی فکر کردم ؛ اسمی بهتر از این پیدا نکردم ؛ ... تاریخ زایمان دخترمون تو ماه رمضان هستش .. ماه نیایش و دعا ... بزارش این اسمو وسط قرآن کنار اسم های دیگه ... تصویر با شروع شدن صدای یا علی یا عظیم ... فید میشود ... 

( نوشته رسول پور یزدی راوری )