متن های نمایشنامه

مجموعه نمایشنامه های کوتاه
"هاتف "

)دختری در حالی که عینک دودی به چشم دارد ؛با یک شاخه گل بدست؛ عصا زنان وارد
میشود؛دختر با عصا دنبال سنگ قبری میگردد؛ بو میکشد؛ ودرنهایت پیدا
میکند؛ایستاده زیر لب فاتحه میخواند...(
رویا: پیدا کردنت کار سختی نیست؛ حتی میشه از بوی عطرسنگ قبرت فهمید
کجاس!!
) اشک های گوشه ی چشم خود را پاک میکند(
امروز یه روز خیلی خوبه؛ یه روز که فقط یکبار تونستیم براش شادی کنیم و جشن
بگیریم؛یه روز که برای همیشه خاطره شد؛انگار همین دیروز بود که باهم آشنا
شدیم!؟مثه پلک زدن میمونه...یادته!؟...اما...دوسال گذشت!!!
) شاخه گل را روی سنگ قبر میگذارد دست میکشد متوجه گلی دیگر میشود ولی به
روی خود نمی آورد ادامه میدهد..(
تولدت مبارک عزیزم!!
) کنار قبر مینشیند(
شاید قسمت مام این بود توی اون تصادف لعنتی تو از دنیا بری و
منم چشامو از دست بدم و خیلی از روزها رو نبینم؛روزهای تنهای؛
روزهای بارونی؛حتی رفتار آدمهای اطرافمو؛نمیدونم... شاید....
ادامه عاشق شدنم رو....آره این درسته...
دوباره دارم چرت و پرت میگم نه!!؟آخه مهران؛ چرا نمیخوای بفهمی روزا
برام خیلی سخت داره میگذره؛دیگه به اینجام رسیده همه چیز تکرای شده
برام !! آره بهونه گیر شدم؛اگه خودت جای من بودی چیکار میکردی هان!؟

برای دانلود فایل نمایشنامه اینجا کلیک کنید

نمایش نامه کوتاه
" پنجره ای رو به کرامت"

زری:)در حال صحبت کردن با گوشی تلفن خانه(... خیلی دلم گرفته؛ یه بچه معلولی دارم؛ شیش ساله که از زندگیم هیچی نفهمیدم، کوچیک بود بهتر بود؛الان شیش سالشه کارهای خودشو نمیتونه بکنه، زندگیمون همش شده با محمود جنگ و دعوا و گریه....
دیگه بُریدم ،)اشک در چشمانش حدقه میزند(..شاید باورتون نشه خیلی وقت ها تنها آرزوم اینه کاش یکی از ما تو این دنیا نباشه،اینقدر دکتر بردنها دعا کردنها فایده ای نداشت که دیگه از همه چیز و هم جا ناامید شدم؛ هرکیم از راه میرسه منو نصیحت میکنه،کنایه میزنه..، همه فکر میکنند من مقصرم که اینجوری شد،هیچکدوم تو موقعیت من نیستن،بهترین روزهای زندگیم تبدیل شده به بدترین روزا، بخدا دیگه دارم کم میآرم؛ )اشک هایش را باپَر روسری اش پاک میکند(..این شماره رو دیشب اکرم خانم بهم داد

برای دانلود فایل نمایشنامه اینجا کلیک کنید

به نام خدا

نمایش نامه کوتاه : " میم"
صحنه:
(قبرستان)
(مردی در حالی که کتاب دعا کوچیکی در دست داردبالای سر دو جنازه کفن پیچ ،با چشمان گریان روضه حضرت زهرا"س" را میخواند؛صدای او بهمراه موسیقی غمگین ادغام میشود و اوج میگیرد؛ در این هنگام مرد متوجه چیزی میشود ودست از خواندن برمیدارد؛ بلند میشود با دقت نگاه میکند؛موسیقی قطع میشود )
محمد: میبینی مریم خانوم!؟ اونجا رو میگم!؟خوشابه سعادتشون؛ پیش خدا کاری نداره اگه بخواد ادمارو اینقدر عزیز کنه؛چند ماه پیش اونجا جای سوزن انداختنم نبود!!؟
(جلوتر می آید قسمتی دیگر را با دست جستجومیکند)
بزار ببینم..... آااهان!! دقیقا اونجا؛
زیر اون درخت آکالیتوس بزرگه هست، اونجا؛ پشت خیابون مسجد صاحب الزمون داربست زده بودند؛خیلی شلوغ بودها!!؛ اصلن هرکسی رو راه نمیدادن داخل بشه خانواده شهدا یا مسول میبایست باشی؛ چون لباس تنم بود بچه‌های سپاه احتراممم کردند.گذاشتنم برم نزدیکتر..
یادش بخیر؛عجب روزی بود...
این کوههای روبرو میبینی!؟ پر بود؛تا چش کار میکرد سیاهی میزد؛ازهرجایی که فکرشومیکردی آدم امده بود؛کُرد؛لر؛عرب؛ترک... اوووه؛انگاری کل ایران آمده بودن تا وداع کنن؛ اصلن جای سوزن انداختن نبودها!!
یهو جمعیت هجوم آورده و؛مام وسط فضای داربست گیرافتاده بودیم،نه راه پیش بودنه راه پس؛ عجب روزی بودها!!یادمه خوردیم به اذان ظهر؛بچه های سپاه با بطریهای آب معدنی که همراهشون بودوضو گرفتند همون جا توخیابون نماز جماعت خوندیم.بعداز نماز بودکه سردار شریف اومد پشت تریبون و معذرت خواهی کرد گفت امروز مراسم خاکسپاری انجام نمیشه!! از مردمم خواست از کوههای اطراف بیان پایین... تعدادی موندن و تعداد زیادی هم رفتند به خونه هاشون،
همون شب بود که خاکسپاری انجام شد..
(نفسی چاق میکندکمی جلوترمیرود؛بیشتردقت میکندوبادست نشان میدهد) اونجا رو که میبنی چند نفر وایستادن ها درست بالای قبرحاج قاسمه؛ کنارش یوسف الهیه؛حسین پسر غلامحسینی که میگفتند؛ همینه!!

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

نمایشنامه کوتاه

 

برای دانلود نمایشنامه فنجان را سمت قلبت بگیر اینجا کلیک کنید .

نمایشنامه کوتاه

 

برای دانلود نمایشنامه عشق از پشت عینک دودی اینجا کلیک کنید .

نمایشنامه کوتاه 

 

برای دانلود نمایشنامه صابر اینجا کلیک کنید 

نمایشنامه کوتاه 

برای دانلود نمایشنامه دلسوز اینجا کلید کنید 

نمایشنامه کوتاه 

جنایت تلخ

برای دانلود نمایشنامه اینجا کلیک کنید 

 

 به نام خدا
نمایش نامه کوتاه : " میم"

صحنه:
/قبرستان/
 ( مردی در حالی که کتاب دعا کوچیکی در دست  دارد بالای سر دو جنازه کفن پیچ، با چشمان گریان روضه حضرت زهرا (س) را می خواند؛ صدای او بهمراه موسیقی غمگین ادغام می شود و اوج میگیرد؛ در این هنگام مرد متوجه چیزی می شود و دست از خواندن برمیدارد؛ موسیقی قطع می شود)

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

به نام خدا

نمالیشنامه کمدی " دزدان بامعرفت ! "

پرده بالا میرود _ ( نور کمرنگی به صحنه میپاشد ؛ صدا از بلندگو پخش میشود )

برای دانلود فایل کامل نمایشنامه اینجا کلیک کنید 

تعداد صفحات : 6
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد