متن های نمایشنامه

" به نام خدا "

..... تئاتر خیابانی ... 

( به رنگ نارنجی !!! )

اجرای این نمایشنامه منوط به اجازه کتبی از نویسنده این اثر میباشد "

( رفتگر با لباس نارنجی ، درحالی که جارو بزرگی در دست دارد سطل بزرگ اشغالی را همراه خود به

جمعیت می اورد و درحال جمع کردن پوست شکلات و تخمه.وچندتا ته سیگار،از روی زمین.کمی هم

لکنت زبان دارد. لحظه ای دست نگه میدارد سطل را وسط میگذارد مشغول جارو کردن؛دوباره از جارو

کردن دست میکشد ته سیگارها را از روی زمین برمیدارد نشان مردم میدهد )

برای دانلود فایل کامل متن نمایشنامه اینجا کلیک کنید 

 

به نام خدای سمیع و بصیر خطا پوش بخشنده بینظیر "

نمایشنامه : " شیری که آدم میخورد ! "

" اجرای این نمایشنامه منوط به اجازه کتبی از نویسندگان این اثرمیباشد "

نور قسمتی از صحنه را روشن میسازد "

صحنه :

پشت بام یک آپارتمان وسط شهر ؛ صدای بالا آمدن یک نفر از پله ها فضا را

پر میکند ؛ لحظهای میایستد به درپشت بام میکوبد باز

نمیشود ؛ سکوت " ... صدای شکستن شیشه پشت بام سنگی به وسط  صحنه پرت

میشود غِل میخورد ، موسیقی دلهره آوری فضا را پُر میکند ... دختری مشکی پوش

چمدان به دست ، و حال مساعدی ندارد وارد میشود روی لبه بام میرود با

دستهای باز حرکت میکند ؛ لحظهای میایستد "  روبه تماشاچی میشود ... )

برای دانلود متن کامل نمایش نامه اینجا کلیک کنید 

 

 

 

دلم؛ برای در آغوش گرفتن ها؛ برای نوازش کردن ها؛تنگ شده!!؛ آنجایی که اسم تو درمیان باشد؛یک لحظه هم برای عشق بازی دیر نیست؛ در سکوت امادر یک بغل ...آرام؛قدری محبت  میتوان سرآغازیک عشق باشد؛ گاهی به اندازه یک بوسه میان پیشانی!!.. عشقی که ماندگار است ؛برای همیشه؛ تا ...ابد.گاهی با رسیدن فصلی زیبا میتوان عاشق شدن را دید!! شاید میان گل های شقایق در دشت....تا رسیدن به خوشبختی... اما؛این پایان راه نیست!!؛فصل نشاط آغاز؛بودن هاست!! آنجایی که من باشم و تو باشی و یک ...باهم بودن ...بایددر انتظار فصل هایی دیگر بود؛ با عشق بمان؛با عشق زندگی کن؛‌...صحبت از عشق که میشود..بازهم حرف منو تو درمیان خواهد بود...با همه ی طعم ها!! شیرین؛ترش؛ملس؛...اما دوست داشتنی....شاید همانند ...فصل انار....
نویسنده:رسول پوریزدی شماره  09132989795

یه وقتایی پاييز؛ بهانه ای میتونه باشه براي ريختن خیلی از غم ها و دردها؛حس پاییز؛حس سبک شدن؛ پاییز امسال با سال های دیگه خیلی فرق داشت؛ سرد و بی روح ؛جایی که تو توش سهمی نداشته باشی؛ مثله پاییز میمونه، نمیگم لعنت به پاییز؛فقط میگم حسرت قدم زدن باتو؛...وقتی پنجره اتاقمو باز میکنم هنوزبوی عطرتت رواز توی باغ حس میکنم؛ فقط سهم من از این بوی پراحساس یک آهه،یک آهه سرد.....هیچ چیز بدتر از درد دوری نیست.دردی که با اون زخم بستر میشه گرفت؛....اونجایی که همه جوابت میکنند و تکو تنها میشی؛ یه روز سرد و برفی باید منتظر؛ حس پرواز باشی.شاید؛ این آخرین حس انتظاره!...ساده وسفید؛ اما در؛ سکوت!...آرام؛آرام.....

به قلم: رسول پوریزدی 09132959795

کیف پول یک پدراز قبل ؛خالی تر شده/

خانه هاازفیلم هندی هم ؛خیالی ترشده!/

مردِ همسایه ،غریق سیل هاگردیدو رفت/

پاسخ مسئول بحران از کجاو کی؟سوالی ترشده!!/

التماس صد دعا درچَشم مبهوت پدر/

اشک جاری میشودچون صبر ؛ سُفالی تر شده!!/

کودکی در خواب دیده چشم مادر تَر شده/

لب گشود؛اشکان مادر بر زمین افتادهِ؛ قالی تَرشده!!/

حال و احوال دل این مردمانِ شهر هم/

 با کمک های سپاه و ارتش؛ عالی تر شده/

چون که بهمن ماه رفت ؛سال سختی درگذشت!!/

وقت رفتن ،این کمر از درد؛هلالی تر شده!

شعر: رسول __ پوریزدی

به نام خدا

نمایشنامه :(هاتف)

"تقدیم به همه ی بازماندگان زلزله حتکن شهرستان زرند؛روحشان شادویادشان گرامی "

(اجرای این نمایشنامه منوط به اجازه کتبی ازصاحب این اثرمیباشد)

/ پرده بالامیرود،نورصحنه راروشن میکند. /

صحنه:(مسجد یک روستا که از سنگ وچوپ میباشد؛ قسمتی ازآن آوار وتخریب شده؛ درگوشه ای دیگر چندجنازه کوچک وبزرگ ؛که روی آنهاروپوش سفیدی کشیده شده به چشم میخورد؛موسیقی غمنگیزی پخش میشود،صدای نم نم باران ،بهمراه آن بادملایمی شروع به وزیدن میکندباصدای پنجره شکسته ی مسجد؛ ازبین جنازه هایک نفر آرام روپوش راکنار میزندپشت به تماشاچی؛ مینشیندوچمپاتمه میزند)

هاتف: چه سپیده دم دلگیری...(نفس عمیقی میکشد)اینجاهنوزبوی باران به مشام میرسد؛چه عطر دل انگیزی دارد(گوش تیز میکند)...شماهم  میشنوید؟!گوش کنید!صدای دلنشین اذان،از گلدسته ی همین مسجد!؛...بانوای گرم حاج یونس.(صدای باران با آهنگ ؛ادغام و اوج میگیرد،هاتف باعجله روپوش راکنارمیزندوبلندمیشودلنگ لنگان درحالی که صورتش زخمی شده؛ دورتا دورصحنه چرخ میزند،وپریشان حال وسط مینشیند،موسیقی قطع میشود، اماصدای نم نم باران بر صحنه حاکم است ؛ مطلبی به یادش میاید؛به پنجره خیره میشود؛صدای یاکریم ،سکوتش رامی شکند... ) 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

"نمایشنامه طنز:

تست اشتباهی"  

(پرده بالا میرود؛ استدیو رقص نور فضا را پر میکند.. آهنگ سنگ وشیشه محمد حشمتی پخش میشود،پسری با کت و شلوار در حالی که میکروفن بدست دارد در نور نمایان میشود و اهنگ را با احساس دابسمش میکند؛تا اینکه یک نفر در حال جمع کردن سیم میکروفن و در اخر میکروفن را از دست پسر میگیرید اهنگ هنوز در حال پخش است ، مرد آهنگ را قطع میکند نور به حالت عادی برمیگردد ) 

پسر:ای بابا،چرا اهنگ رو قطع میکنی اولی داشتیم با خودمون حال میکردیم اههه.   

صدابردار:(گوش پسررامیگیرد)

پسر:آخ؛آخ؛        

صدابردار:گفتم اینجا بشین اقای معینی رفته دست به اب الان میاد. نگفتم برو دست بزن به وسایل ،همینجا بشین اعصاب ما رو  بهم نریز،افتاد؟!  

پسر:چشم؛چشم؛ اوکی،

اقا اجازه!؟من گفته باشم باید برم پدرم جلو در منتظره ها،این معین کی میاد؟!

صدابردار:( در حال خارج شدن) الان میاد دست به چیزی نزنی ها!؟      

پسر:چشم اقا،( رو صندلی دیگری میرود مینشیند اقای معینی در حالی که دست و صورت خود را پاک میکند وارد میشود دراین هنگام گوشی اقای معینی زنگ میخورد )

اقای معینی:به به؛سلام اقا ؛ خیلی ارادت داریم ،(نگاهی به پسر)بله امدن الان روبروی من نشستند،چشم اقا،چشم خیالتون راحت، شما از همین حالا این اقا پسرتون رو روی پرده سینما ببینید.. خواهش میکنم.  فقط اقا اگه زودتری اون وام جور بشه،خودتون درجریانیدپروژه خوابیده.(سکوت) اقا ما چاکریم .. حله اقا حله.... چشم چشم.. قربان شما .خداحافظ..  

پسر:سلام ،اقا معین؟!.. 

اقای معینی:معینی هستم؛بفرما بشین پسرم،  

پسر:پدرم گفت.. 

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

(بنام خدا)

نمایشنامه کمدی موزیکال؛(رویای یک پسرچلمنگ!!)

( اجرای این نمایشنامه مخصوص گروه طلوع شهرستان راورمیباشد ، و هرگونه استفاده دیگر از این نمایشنامه توسط گروههای نمایشی دیگرمنوط به اجازه کتبی از نویسنده این اثر می باشد.)

شخصیت ها نمایش :

1- مراد

2- کدخدا

3- کامی

4- فالگیر

5- راننده

6- دختر

7- مامور یک

8- مامور دو

9- غلام

10- دختر بچه

11- پسر بچه

12- تعدادی مردم شهر

//اپیزود اول//.

(پرده بالا میرود؛ نور آرام آرام می اید،آهنگ محلی پخش میشود،تعدادی از مردم روستا در حال درو کردن گندم،کدخدا هم داس بدست جلوی مردم بااهنگ هماهنگ گندم درومیکنند،لحظه ای میگذردکه؛باصدای فریادمراداهنگ قطع میشود) 

مراد:کدخدا!!!من قبول شددددددم!! اهای مردم من دانشگاه قبول شدم . مراد دارمیره دانشگاه ه.(باصدای کل زنها،اهنگ بوی ماه مدرسه پخش میشود؛مرادباخوشحالی ازبین تماشاچیان عبور میکندبطرف صحنه،مرادچندین دفعه دمپایی هایش ازپادرمیاید و به زمین میخورد و بلند میشود.تا اینکه به روی صحنه میرسد،اهنگ قطع میشودوبه جای ان اهنگ کاوویی پخش میشودمردم به عقب میروندکدخدابه وسط میاید،مرادکدخداروبروی هم قرار میگیرندچشم درچشم همدیگرتا اینکه داس ازدست غلام میافتد؛اهنگ قطع میشود)

برای مشاهده ادامه مطلب این پست اینجا را کلیک کنید

 

هنرمندان گروه هنری طلوع شهرستان راور امشب مهمان آقای رضا درویشی بودند . ( 1397/04/20 )

* کمدی موزیکال عروس اینترنتی 

* فرهنگسرای کوثر کرمان ( باغ ملی ) 

* از 4 تیر ماه تا 15 مرداد هر شب ساعت 20

نمایشنامه طنز:( وآی پس!!)   

صحنه:(اتاق عمل،دستیار۱ در حال تمیزکردن وسایل بایک شیشه پاک کن؛ مرد روستایی(بیمار) در حالی که یک عکس رادیولوژی در دست بهمراه دفترچه بیمه وارد اتاق عمل میشود)    بیمار:(باهیجان)  به به اتاق عمل ،ماشاا.. .سلام اقا خسته نباشید،به من گفتم بیام اینجا عمل داشتم..  

دستیار۱:صبر کن اقا صبرکن؛ کجای میای !!.  کفشاتو درار بگذار اونجا ، دستا بالا، اونجا وایس.پشتت بکن به من سریع باش ( بیمار انجام میدهد؛دستیار۱ مشغول ضدعفونی بیمار میشود)      بیمار: چیزی شده ،من رفتم اونجا  به من گفتند بیام اینجا من امروز عمل دارم.. عمل قلب..  

دستیار:بازه یا بسته؟!     

بیمار:چی کجا!؟؟               

دستیار:برو اونجا رو تخت بخواب بدو بدوالان اقای دکتر میاد. نگفتی بسته هست یا باز؟     

بیمار:(روی تخت به سینه میخوابد) .. من نمیدونم خودتون دیگه دکترید معاینه کنید.     

دستیار:(متوجه میشود)اقا چرا اینجوری خوابیدی مگه عمل قلب نداری برگرد  قلب اون وره .     

بیمار:من نمیدونم شما میگی بخواب سریع الان دکتر میاد. باز و بسته راه انداختی.. 

دستیار:عزیز من میگم عمل قلبت بازه یا بسته هست؟..    

بیمار:(نفس راحتی میکشد)اهان خدا روشکر ترسوندی همین اول کاری ، خب بگو اقا اشاره کن قلب؛نمیدونم .. نگفتند چیزی به من.. 

دستیار:دفترچه بیمه ات بده من ببینم..   

بیمار :بفرمایید. دستیار: دفترچه ات هم که عکس ابوعلی سینا روش نداره که از این جدیداس. عمل بازه.

بیمار:اهان بازه ،بله دیروز گرفتم.. 

بیمار:میگم طول میکشه عملش!؟ من شبی ابدارم! 

دستیار:چی!! نه زیاد بستگی به خودت داره چقدر پول داده باشی(سراغ سیستم صوت میرودصدارا تست میکند) 

دستیار۱:یک. یک. دو. امتحان میکنیم. یک. یک صدا خوبه؟

بیمار:بله اقا خوبه میگم اقا این صوت و دم دستگاه باید حتما باشه تو اتاق عمل؟!

دستیار:بله اقا ،این دکترش موزیکاله،فقط با اهنگ عمل میکنه...قلب خیلی مهمه. چیزی به دکتر نگی ها خیلی حساسه.

بیمار:نه بابا به من چه! ( در این هنگام دکتربایک دستیار دیگر  وارد میشوند)

دستیاریک:(دستپاچه میشود) برپا!!  

دکتر:بشین اقا مگه اینجا مدرسه اس.. (رو به دستیار دو مریض رو اماده کنید)

دستیار۲:چشم اقای دکتر. (به سراغ بیمار میرود)

بیمار:سلام اقای دکتر خسته نباشید من یک پارچ ماستی اوردم براتون یادم باشه بعدعمل تقدیم کنم.  

دکتر:سلام عزیز قربون شما..(رو به دستیار یک)  این چرا حرف میزنه!؟ مگه بیهوش نکردید!!؟

دستیار۱:ببخشید اقای دکتر الان بیهوش میکنم..  

دکتر:سریع باش تا من لباس عوض میکنم..سیستم اماده هست چک کردید؟!  

دستیار۱:بله اقای دکتر اماده  چک شده..

دکتر:سریع باشید ،من بایدساعت ۵ برم.(دکترمشغول لبای عوض کردن میشود)

دستیار۲:چشم اقای دکتر .. (رو به بیمار )ببین عزیزم من این امپول رو بهت میزنم چشمات و ببند تا ده بشمار (امپول را تزریق میکند)    

بیمار:(تندتندمیشمارد)۱؛۲؛۳؛۴؛۵؛…… 

دستیار۲:اینجوری نه عزیزم اهسته..   

بیمار:۱؛۲؛۳؛۴؛۵؛ … (صداش قطع میشود)  

دستیار۱:اقا دکتر مریض اماده هست...   

بیمار:(بلند میشود مینشیند) نه بابا چی اماده.. بعداز۵چنده؟!    

همه:(متعجب نگاه میکند) 

دستیار۱:شش!!!

بیمار:(دوباره درازمیکشد)۶؛۷؛۸؛۹؛۱۰.  (صداش قطع میشود)  

دستیار۲:اخیش اقای دکتر بیهوش شد..      بیمار:(دوباره بلند میشود منشیند) 

اقای دکتر !!نمیشه شما عمل کنید منم نگاه کنم، به جون مادرم چیزی نمیگم این امپول اثر نداشت،چه کاریه اخه دور همیمم حوصلمونم سر نمیره ها!؟  

همه:!!!    

دکتر:نمیشه اقا،یک امپول بیهوشی دیگه بزنید لطفا!  

دستیار۱:چشم اقای دکتر (امپول اماده میکن)بخواب عزیزم.. (تزریق میکند) دوباره تا ده بشمار،  

بیمار:چشم ،۱؛۲؛۳؛۴؛۵؛…… 

دستیار۲:بیهوش شد اقای دکتراماده هست. 

دکتر:(بالای سر بیمار می اید )خوب شروع میکنیم اول رگ ها رو تست میکنیم..  

بیمار:( بلند میشود)  من میگم اقا دکتراین امپول اثر نداره!! خب چی میشه منم نگاه میکنم!!

همه:(متعجب) 

دستیار۱:من میگم اقای دکتر محلی بهش ندیم عمل کنید..  

دکتر:چی میگی اقا؛مگه میشه!! 

بیمار:ها چطو نمیشه،یه روز زیر تراکتور پسر ماشاا.. خوابیده بودم . پسر ماشاا.. حواسش نبود من زیر تایر خوابیدم اومد عقب نصف بدنم زیر تراکتور پچ شد.. کردنم تو چادرشبو اوردنم بیمارستون دکتر عملم کرد خوب شدم .جاتون خالی تا اخر عمل با دکتر گپ زدیم و خندیدیم اینقدر حال داد... 

دکتر:(از حال میرود،دستیار۲اب قند میدهد به دکتر خوب میشود) 

بیمار:چی شد اقای دکتر!!   

دکتر:طوری نیست فشارم افتاد پایین.   

دستیار۲:چکار کنیم اقای دکتر..

بیمار:طوری نیست شروع کنید اینها منم میرم زیر روپوش ( روپوش را روی صورتش  میکشد) 

دکتر:نبض،تنفس همه چی خوبه..  

دستیار۲:اره اقای دکتر خوبه همه چیز.   

دکتر:شروع میکنیم، اهنگ،

دستیار۲:(به سمت دستگاه  اکومیرود اهنگ پخش میکند آهنگ ملایم    دکتربا حرکت اهنگ مشغول میشود)

دکتر:تیغ،پنس،……قیچی…

(دراین هنگام صدای بیمار از زیر روپوش بلندتر به گوش میرسد همه گوش میدهند دکتر گوشش را نزدیکتر میبرد ) 

بیمار:اره بابا،نمیدونم گفتند قلبت مشکل داره،ها عمل بازه،ها، نمیدونم من که الان نمیبینم  چیکار مبکنند اینا زیر روپوشم،یه اهنگ غمگینی هم گذاشتند ادم دلش میگیره میشنوی؟!  سلفی؟!  چی هست انوقت؟!   اهان دیدم اینجوری ها باشه الان میگیرم برات میفرستم . به ننو بگو شورت زیرپوش بگذار برام تو حموم اومدم برم دوش بگیرم بو گرفته جونم ها خدافظ . خدافظ.. (گوشی را از زیر روپوش بیرون می اورد بالا میگیرد تا عکس بگیرد دکتر از هوش میرود دستیار دوباره اب قند میدهد دکتر میخورد)  

دکتر:چیزی نیست،فشارم افتاده، 

دستیار۱:میگم اقای دکتر میخواهید بقیشو فردا انجام بدیم!؟ 

دکتر:(متعجب) اخه چطوری این شکمش بازه میمیره تا فردا.   

بیمار:(از زیر روپوش بیرون می اید مینشیند)اره دکتر راست میگه من میرم فردا میام حالمون گرفته شد با این اهنگ اه چی گذاشتی.    (همه با ترس) 

دستیار۲:اقا بشین کجا شکمت بازه همه چیزت میریزه بیرون بخواب اقا!!(اورا میخواباند،دکتر دوباره غش میکند،اب قند میدهند خوب میشود) 

بیمار: ای بابا این دکترم که غشیه این خانم دکتر اتاق بغلی خوب عمل میکنه برو بگو همون بیا!!.  

دکتر:(بالای سر بیمار می اید) ببین عزیزم، اون خانم دکتر دندون پزشکه.این قلب تو چندتا از رگ هاش گرفته ما بایدرگها رو بزنبم بهم ببینم کدومش هست بازش کنیم..   

بیمار:خب . چرا معطلید بزنید بهم . من گفته باشم شب ابدارم باید برم صرا...   

دکتر:قیچی،  پنس،   اهان، این رگ قطع میزنیم به این یکی( تا میزند اهنگ دشتی پخش میشود)  

دکتر:نه این نیست،اهان این یکی(تا میزند اهنگ صدا:  حامد پهلانه....) 

دکتر:نه اینم که خوبه بعدی ،اهان( صدا..امیده جهان.... ) 

دکتر:نه اینم که خوبه بعدی اهان(  صدای گاو و گوسفند)   

دکتر:اینم که خوبه بعدی اهان ( ریتم هندی تند اهنگ میپیچد)  اهان پیدا شد همینه..   

بیمار: اقای دکتر چکار کردی ،نوار رو چرا پیچوندی !!؟   دکتر:اقا،مشکلت همین جا بود همین رگ قلبت مشکل داشت الان حلش میکنم،   

بیمار:کدوم اهنگش بود؟! 

دستیار:صبر کن اقا بزار دکتر کارشو انجام بده. 

بیمار:اقای دکتر!؟  دکتر:بله، 

بیمار:اقای دکتر من دستشویی دارم!  

دکتر:بشین با این اعصاب من بازی نکن اقا..   

بیمار:چی سرمن داد میزنی اصلن من میخوام برم.. کو برو کنار( بلند میشود از روی تخت می اید پایین )

دکتر:چیکار میکنی اقا!! 

بیمار:اقا من به نشونه اعتراض اتاق عملو ترک میکنم.

دستیار۲:اقا میمیری؟! 

بیمار:()در حال خارج شدن،هرقدمی برمیدارد اهنگ ها با هم قاطی میشود) طوری نیست الان میرم تو خونه میگم مادرم دو تا کک بزنه خوب میشه.  (خارح میشود دکتر دوباره بیهوش میشود اب قند میدهند به دکتر زیر بغلش را میگیرند از اتاق عمل خارج میکنند) 

 

پایان.                                                                                   نویسنده:رسول پوریزدی

تعداد صفحات : 6